ای حیدر شهسوار وقت مددست
ای زبدهٔ هشت و چار وقت مددست
من عاجزم از جهان و دشمن بسیار
ای صاحب ذوالفقار وقت مددست
تا مهر ابوتراب دمساز منست
حیدر بجهان همدم و همراز منست
این هر دو جگر گوشه دو بالند مرا
مشکن بالم که وقت پرواز منست
ای شیر خدا امیر حیدر مددی
وی قلعه گشای در خیبرمددی
درهای امید بر رخم بسته شده
ای صاحب ذوالفقار و قنبر مددی
حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانه ای
گفت یا خاکیست یا بادیست یا افسانه ای
گفتمش آنکس که او اندر طلب پویان بود
گفت یا کوریست یا کریست یا دیوانه ای
گفتمش احوال عمرما چه باشد عمر چیست؟
گفت یا برقیست یا شمعیست یا پروانه ای
جان چیست غم و درد و بلا را هدفی
دل چیست درون سینه سوزی و تفی
القصه پی شکست ما بسته صفی
مرگ از طرفی و زندگی از طرفی
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.